خاطره اولین حموم با پارمیس
دختر عزیزم امروز دهم تیر ماه سال 1392 می با شد. روزی است که بعد از که از سر کار به خونه برگشتم مامانی گفت که بیا با هم دیگه دخترمونو حموم ببریم ولی من قبول نکردم ولی از آنجاییکه میدونستم تو دختر خوبی هستی و اذیت نمیکنی و خودت کمکمان میکنی بالاخره قبول کرده و تو رو حموم بردیم. اولش کمی استرس داشیم ولی وقتی که تو زیر آب داشتی برا خودت بازی میکردی استرسمان فروکش کرد و با خیال راحت و در کمال خونسردی همه جایت را شستیم و آوردیم بیرون.... از حموم که اومدیم بیرون وقتی داشتی لباسهایت را می پوشیدی به من و مامانی لبخند میزدی و میخندی ...انگار تو هم از اینکه باما حموم کرده بودی ذوق کرده بودی... آخه من و مامانی خیلی خیلی ذوق داشتیم... آخه اینهم ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:48